جایگاه اصل مقابله به مثل در مقاومت اسلامی

پدیدآورسیدجواد حسینی خواهمهدی مقدادی داوودی

نشریهمجموعه مقالات همایش ملی مقاومت اسلامی از نگاه قرآن کریم

منبع مقاله

کلمات کلیدی3065

چکیدهاصل مقابله به مثل و دفاع هوشمندانه در مقابل تجاوز و غارت بیگانگان همواره یکی از اصول و دکترین دفاعی محور مقاومت می¬باشد. آیا محور مقاومت برای مقابله به مثل،دارای مبنای فقهی-قرآنی می¬باشد؟ آیات متعددی پیرامون مقابله به مثل آمده است که نوشتار پیش رو به سه آیه پرداخته است. حاصل این پژوهش آن است که در مقابل دشمن خائن و متجاوز و ستمگر، باید مقابله نمود، تا از مال و جان و آبروی مسلمانان و جامعه اسلامی دفاع نمود. در جواب از تجاوز دیگران، برای دفاع نمودن، لزوما تنها دفاع نمودن در سرزمین خود نمی¬باشد؛ بلکه چه بسا هجوم و حمله نمودن به زیرساخت¬های نظامی و حیاتی دشمنان، صحیح است. همچنین مقابله به مثل همواره با توجه به عمل طرف مقابل سنجیده می¬شود و با توجه به عمل دشمن، بر همان روش پاسخ داده می¬شود؛ مگر منجر به آسیب رساندن به غیر نظامیان و افراد بی طرف گردد. پس منطق اسلام بر صلح است؛ مگر در صورتی که خیانت، حمله یا جنگی بر ضد مسلمانان صورت بگیرد. این تحقیق با روش توصیفی-تحلیلی و با استفاده از منابع عقلی و نقلی به دنبال آن است تا ادله مقابله به مثل را از منظر قرآن و فقه بررسی نموده و نتایج آن را در فقه روابط بین الملل ارائه نماید.

share 2607 بازدید

هر تشکّل و بنیادی، بر یک سلسله اصول و مبانی اندیشه­ای، استواراست و بر اساس آن اهداف و کارایی و حرکت خود را مشخص می­کند. فلسفه وجودی محور مقاومت این است که در راستای عزت و سربلندی و شکوه مسلمانان در مقابل دشمنان اسلام، قدم برداشته و دشمن را از تجاوز به حریم مرزهای اسلامی، دور نماید. یکی از مبانی محور مقاومت، مقاومت قهرمانانه و فعّالانه در مقابل دشمن است، به طوری که دشمن را از عمل خصمانه خود عقب رانده، به طوری که حاکمیت و توانایی و قدرت اسلام حقیقی را نمایان سازد.

درواقع محور مقاومت از اصل مقابله به مثل، به عنوان سپر دفاعی استفاده می­کند. مهم ترین سؤالات این پژوهش آن است که مسلمانان برای دفاع از خود، در مقابل همجوم نظامی و اقتصادی و سیاسی دشمن تا چه اندازه حق آسیب زدن به دشمن را دارا می­باشند؟ کیفیت و زمان دفاع بر چه اصولی استوار است؟ دلیل اصل مقابله به مثل در قرآن چیست؟ برای رسیدن پاسخ مناسب به این پرسش­ها، نوشتار پیش رو در سه قسمت، به بررسی آیات سه گانه اصل مقابله به مثل می­پردازد و در هر قسمت، آیات را با سه رویکرد تفسیری، فقهی، روابط بین الملل ارائه می­نماید.

البته پیرامون مقابله به مثل در اسلام و شیوه­های آن مقالاتی ارائه شده است؛ همانند «قاعده مقابله مثل در قرآن؛ حسین هوشمند فیروزآبادی؛ مجله حقوق اسلامی» «بررسی فقهی مقابله به مثل از طریق حرام؛ سید محمد جواد سیادتی؛ مجله فقه» «واگرایی دفاع مشروع و قاعده مقابله با مثل؛ وحید نکونام، احمد حاجی ده آبادی، مجله پژوهش های فقهی» «ممنوعیت فقهی استفاده از سلاح هسته­ای در شایط مقابله به مثل؛ محمد ابراهیم الهیان، مجتبی الهیان، سید علی محمد یثربی؛ مجله پژوهش­های فقهی» «مقابله به مثل از نظر عقلاء عالم و کتب آسمانی؛ بنی فضل؛ مجله پاسدار اسلام» و موارد مشابه دیگر که تنها به جنگ و سلاح­های کشتار جمعی و حملات مسلحانه بیان شده است و مقولة مقابله به مثل را با نگاه بین المللی در عرصة جهانی دیده نشده است. از همین رو امتیاز این پژوهش نسبت به کارهای مشابه موجود؛ واکاوی قاعده مقابله به مثل در روابط بین المللی و محدود نبودن آن به جنگ و قصاص بلکه در امور سیاسی و فرهنگی و اقتصادی و نظامی بررسی می­گردد.

1.  بررسی تفسیری آیات اصل مقابله به مثل

1.1. آیه اعتدا

 آيه شريفة: «الشَّهْرُ الْحَرامُ بِالشَّهْرِ الْحَرامِ وَ الْحُرُماتُ قِصاصٌ فَمَنِ اعْتَدى‏ عَلَيْكُمْ فَاعْتَدُوا عَلَيْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدى‏ عَلَيْكُمْ وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقِين» (بقره: 194)

ترجمه: «ماه حرام در برابر ماه حرام و (اگر دشمنان احترام آن را شكستند و با شما جنگ كردند، شما نيز حقّ داريد مقابله به مثل كنيد. زيرا) حرمت‏ها را (نيز) قصاص است و هركس به شما تجاوز كرد، به مانند آن تجاوز، بر او تعدى كنيد و از خدا بپرهيزيد (كه زياده‏روى نكنيد) و بدانيد كه خداوند با پرهيزگاران است.»

شأن نزول

شأن نزول اين آيه را به سه صورت بیان كرده‏اند:

1. زمانی که قريش در سال ششم از رفتن رسول اكرم]و يارانش به مكه با آنكه احرام بسته بودند جلوگيرى كردند و آنان را مجبور به بازگشت به مدينه نمودند به سبب این قدرت و پیروزی به خود مى‏باليدند؛ خداوند به مسلمانان در سال هفتم توفيق و امكان داخل شدن به مكه و انجام عمره داد تا جبران و قصاصى باشد از آنچه در سال گذشته‏اش واقع شده بود قتاده- ضحاك- ربيع- عبد الرحمن بن زيد، اين وجه را گفته و ابن عباس نيز همين وجه نقل شده است. حرمات قصاص است يعنى جنگ براى مسلمانان در ماه‏هاى حرام جائز نيست و حرام است جز اينكه به صورت قصاص و مقابله بمثل با مشركان باشد.

2. مشركان در سال انعقاد پيمان «حديبيه» در ماه ذيقعده كه يكى از ماههاى حرام بود قصد حمله به مسلمانان را داشتند و هنگامى كه مسلمانان در نظر گرفتند براى انجام عمره رهسپار مكّه شده و از سويى مايل نبودند در ماه حرام با مشركان پيكار كنند، اين آيه نازل و خطاب به آنان گفته شد: «الشَّهْرُ الْحَرامُ بِالشَّهْرِ الْحَرامِ»‏؛ اين ماه حرام در مقابل آن ماه حرام يعنى همان طور كه آنان احترام ماههاى حرام را ناديده گرفتند، شما نيز آن را ناديده بگيريد. «وَ الْحُرُماتُ قِصاصٌ» يعنى در هر حرامى [كه حلال شمرده شده‏] تلافى جايز است و كسى كه حرمت چيزى را ناديده گرفت با آن مقابله مى‏شود و در اين هنگام كه مشركان احترام ماهى را كه شما حرام مى‏دانيد، ناديده گرفته‏اند، شما نيز حرمت آن را ناديده بگيريد. سپس براى تأكيد بيشتر [بر لزوم برخورد متقابل‏] مى‏فرمايد: فَمَنِ اعْتَدى‏ عَلَيْكُمْ‏ تا آخر آيه. (طبرسى، 1412ق ، ج2، ص237)

3. حسن نقل می­کند که مشركين عرب به رسول اكرم] عرض كردند آيا در ماه‏هاى حرام از جنگ با ما ممنوع هستید؟ حضرت فرمود بلى، منظور مشركان اين بود كه وقتى مطمئن شوند مسلمانان در ماه‏هاى حرام با آنها نمى‏جنگند در اين ماه به مسلمانان حمله كنند و فكر مي‌كردند كه مسلمانان پاسخ نخواهند داد در اين زمان اين آيه نازل شد كه اگر مشركان جنگ كنند و حرمت اين ماه‏ها را نگاه ندارند بر شما نيز منعى و اشكالى نيست كه به آنها حمله كنيد و قصاص نمائيد مانند آنچه آنها كردند (اين وجه را «زجاج» و «جبائى» گفته‏اند (رک: قطب الدین راوندی، 1405ق، ج1، ص 337) در تفسیر شاهی در معنای این بخش آیه آمده است: «مخفى نيست كه آيت مذكوره دلالت مى‌كند بر جواز مقاتله با كفار در ماههاى حرام وقتى كه ايشان حرمت ماههاى حرام را رعايت نكنند. و نيز دلالت مى‌كند بر جواز انتقام و مكافات مكلف جميع اقسام ظلم و تعدى را كه واقع شود بر و مثل مدافعۀ محارب و هجوم كفار جهت شكست بيضۀ اسلام و غير آن» (حسینی جرجانی، 1404ق، ج‌2، ص9).

1.1.1. تفسير آیه

قصاص در همه عرصه های حقوقی از اصول پذیرفته شده­ی قرآن است. براساس این اصل، هر چیزی اعم از جان، مال، آبرو و حیثیت اجتماعی، سیاسی و حقوقی می­تواند مورد قصاص قرار بگیرد، مگر تقیید یا تخصیص وارد شود. در عرصة حرمت شکنی­ها اگر در مکان یا زمان مقدسی، حرمت را بشکنند، قصاص از سوی مسلمانان نیز جایز است، حتی اگر با قصاص، حرمتها شکسته شود. از این فراتر هرکس به هرگونه بر مسلمانان تجاوزی روا داشت، آنان نیز می­توانند با همانگونه به مقابلة با او برخیزند؛ زیرا ستم­پذیری همانند ستمگری نارواست. در نتیجه اجرا نمودن این اصل، فرقی میان زمین و زمان و زبان نیست، هرچند مقصود از اعتدای به مثل در اصل مطلب است؛ نه در ابزار و وسائل؛ (جوادی آملی، 1380، ج 9، ص642-643) یعنی آنکه از کسی به وسیله چاقو به قتل رسیده است، حتما لازم نیست که قصاص کننده نیز با چاقو، قاتل را به قتل برساند.

در این آیه شریفه، خداوند حكم جنگ در ماه‏هاى حرام را بيان مي‌كند و مي‌فرمايد:

«الشَّهْرُ الْحَرامُ بِالشَّهْرِ الْحَرامِ» و منظور از اين ماه حرام همان ذو القعده است و همان ماهى بود كه پيامبر قصد مكه داشت در آن ماه و مشركان جلوگيرى كردند و بالآخره پيمان «حديبيه» منعقد شد (ر.ک: فاضل مقداد 1373، ج1، ص 345؛ اردبیلی، 1403ق، ص 309؛ الجصاص، 1405ق، ج1، ص325).

«فَمَنِ اعْتَدى‏ عَلَيْكُمْ فَاعْتَدُوا ...» این بخش از آیه می‌فرماید: هر كس به شما ظلم كرد شما نيز می‌توانید به او ستم كنيد. اگر چه کیفر ستم، عدل است؛ ولی از آن روی که با عمل طرف مقابل قرار می‌گیرد، به همان نام، نامیده نامیده می­شود؛ بلکه چنین نام‌گذاری یکی از وجوه بلاغت است. (طوسی، بی‌تا، ج2، ص476)

«وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقِينَ ...» از خدا بترسيد در آنچه به شما امر کرده است و در آنچه از آن نهى نموده است و بدانيد كه خدا با در کمک کردن به پرهيزكاران با آنان است و يا به عبارتی كمك خدا با پرهيزكاران است. اصل كلمه «مع» (با) به معناى با هم بودن در مكان و يا در زمان است؛ ولى در اين‌جا منظور همراه بودن كمك حق با پرهیزکاران است. (همان)

علامه طباطبائی در نتیجه‌گیری از آیه می‌نویسد: در نتيجه معناى آيه چنين مى‏شود كه خداوند متعال قصاص در خصوص ماه حرام را هم تشريع كرده است؛ زیرا قصاص در تمامى حرمات را تشريع كرده، كه ماه حرام يكى از آنهاست و اگر قصاص را تشريع كرده بدان جهت است كه تجاوز در مقابل تجاوز را با رعايت برابرى تشريع نموده است.

آن گاه مسلمانان را سفارش مى‏كند به اين‌كه ملازم طريق احتياط باشند، و در اعتدا و تجاوز به عنوان قصاص پا را از حد فراتر نگذارند چون مسأله قصاص با شدت و خشم و سطوت و ساير قوايى كه آدمى را به سوى طغيان و انحراف از جاده عدالت مى‏خواند سر و كار دارد و خداى متعال، متجاوزان از جاده اعتدال را دوست نمى‏دارد و چنين افرادی بيش از آن احتياجى كه به قصاص و انتقام دارند به محبت خدا و ولايت و نصرت او محتاجند، به همین جهت در آخر آیه می‌فرماید: «تقوای الهی پیشه کنید و بدانید و آگاه باشید که خداوند همراه پرهیزکاران است.»

در اينجا اين سؤال پيش مى‏آيد: كه چگونه خداى متعال با اينكه متجاوزان را دوست ندارد، در اين آيه به مسلمانان دستور می‌دهد به متجاوزان تجاوز كنند؟ پاسخش اين است كه اعتدا و تجاوز وقتى مذموم است، كه در مقابل اعتداى ديگران واقع نشده باشد و خلاصه تجاوز ابتدايى باشد، اما زمانی که در برابر تجاوز ديگران باشد، در عين اينكه تجاوز است ديگر مذموم نيست. (محمد حسین طباطبابی، 1390ق، ج2، ص: 63)

اسلام بر خلاف مسيحيت كنونى كه مى‏گويد:" هر كس كه به رخساره راست تو تپانچه زند رخساره ديگر را به سوى او بگردان" (انجيل متى، باب پنجم شماره 39). چنين دستورى را نمى‏دهد، چرا كه اين دستور انحرافى باعث جرأت و جسارت ظالم و تجاوزگر است، حتى مسيحيان جهان امروز نيز هرگز به چنين دستورى عمل نمى‏كنند و كمترين تجاوزى را با پاسخى شديدتر، كه آن هم بر خلاف دستور اسلام است جواب مى‏گويند.

اسلام مى‏گويد: در برابر متجاوز، بايد ايستاد، و به هر كس حق مى‏دهد كه اگر به او تعدى شود، به همان مقدار مقابله كند، تسليم در برابر متجاوز مساوى است با مرگ و مقاومت مساوى است با حيات، اين است منطق اسلام. جالب اينكه آيه مفهوم وسيعى دارد و منحصر به مساله قصاص در مقابل قتل يا جنايات ديگر نيست، بلكه امور مالى و ساير حقوق را نيز شامل مى‏شود. البته اين موضوع با مساله عفو و گذشت، كه در مورد دوستان يا افراد شكست خورده يا نادم و پشيمان صورت مى‏گيرد، هيچ گونه منافاتى ندارد. (مکارم شیرازی، ناصر، 1371، ج 2، ص 33)

1.1.2. آیه اعتداء در احکام فقهی

پس از تبیین آیه إعتدا از منظر مفسران خاصه و عامه، لازم است تا کاربرد این آیات در فقه نیز بیان شود که چه کارایی هایی در فقه دارد و فقها از این آیه شریفه، چه استفاده­هایی نمودند.

مرحوم شيخ طوسي و ابن ادریس به اين آيه، علاوه بر اثبات قاعدة اتلاف، بر مثلي يا قيمي بودن ضمان نيز استدلال كردهاند. (طوسی، 1387ق، ج3، ص60) شیخ طوسی در شرح و تبیین معنای واژه «مثل» در آیه شریفه می‌نویسد:

«و المثل مثلان، مثل من حيث الصورة، و مثل من حيث القيمة، فلما لم يكن للعقار مثل من طريق الصورة، وجب أن يكون له مثل من طريق القيمة؛ و مثل دو نوع است، مثل از حیث صورت و شکل و مثل از حیث قیمت؛ پس از آن روی که برای عقار مثلی در صورت یافت نمی‌شود؛ بنابراین در این گونه موارد باید مثلیت را از لحاظ قیمت مراعات کرد.» (طوسی، 1407ق، ج‌3، ص406؛ همانند این عبارت: ر.ک: حسینی عاملی، 1419ق، ج18، ص 53)

 در قطع انگشتان شخص نیز می‌گوید: اعتدا با قطع انگشتان دست تحقق می‌یابد و شخص به همان اندازه حق قصاص دارد. (طوسی، 1387ق ج5، ص: 195) افزون بر این از نظرگاه شیخ طوسی یکی از ادله و مستندات قاعده «اتلاف» نیز همین آیه شریفه است. (طوسی، بی‌تا، ج‏2، ص151؛ همو، 1387ق، ج3، ص60)

مرحوم علامه طبرسی در «مجمع البیان» در استفاده فقهی از آیه «اعتداء» می‌گوید: از اين آيه اين حكم فقهى نيز استفاده مي‌شود كه اگر كسى مال ديگرى را غصب و تلف كرد بايد اگر مثل و مانند دارد مثل آن را بدهد و اگر مثل ندارد قيمت آن را بپردازد. (ر.ک: طبرسی، 1372، ج2، ص513-515)

صاحب کتاب «مسالک الافهام» در ذیل این آیه درباره بهره‌گیری فقهی از آن می‌نویسد: «يمكن أن يقال انها غير خاصة في المقاصة بل دالة على ضمان الغاصب للمغصوب و وجوب رد مثله أو قيمته على المغصوب منه و بها استدل أصحابنا على ذلك؛ (کاظمی، 1365؛ ج‌3، ص101) ممکن است گفته شود که این آیه شریفه اختصاص به تقاص ندارد، بلکه بر ضامن بودن غاصب نسبت به مغصوب و وجوب رد مثل یا قیمت آن دلالت می‌کند و اصحاب ما نیز در راستای اثبات این مطلب به این آیه استدلال کرده‌اند.» در کتاب «کنز العرفان» احکامی که از آیه استفاده می‌شود بدین قرار است:

مباح بودن قتال با كسانى كه در ماه حرام، حرمت ماه را نگه نمى‌دارند، اعمّ از كسانى است كه قبلا حرمت براى ماه حرام قائل بودند يا آنان‌كه قائل نبودند. چه این که زمانی که قتال و جنگ با كسانى كه حرمت ماه‌های حرام را نگه مى‌داشتند، جايز باشد، به طریق اولویت جنگ و قتال با دیگران جایز خواهد بود. قتال كسانى كه تجاوزگر هستند و تعدّى مى‌كنند. جايز است، به آن ترتيبى كه آنان انجام داده‌اند: «وَ الْحُرُماتُ قِصاصٌ».

هنگامى كه كسى به حوزۀ مسلمانان حمله‌ور شد. قتال او جايز است و در این صورت دفاع واجب مى‌گردد؛ نه از آن نظر كه خاصيّت جهاد، اين باشد. چون وقتى قتال جايز شد، خواه امام حاضر باشد يا غايب، دفاع واجب مى‌گردد. وقتى فردى در ميان قومى قرار گرفت كه دشمن به آن قوم يورش آورد و او بر نفس خود ترسيد. قتال اين دشمن حمله‌ور جايز است و قصد اين فرد، دفاع از نفس خويشتن است، چون آيه دستور مى‌دهد: «فَمَنِ اعْتَدى عَلَيْكُمْ فَاعْتَدُوا عَلَيْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدى عَلَيْكُمْ»

به مقتضاى اين آيۀ شريفه جایز است زمانی که نمی توان از غاصب و ظالمى مظلمه‌اى را گرفت، خواه به حکم حاکم یا حتی بدون آن می‌توان آن را تقاص کرد و فردى كه در مقابل تجاوز متجاوزی دفاع مى‌كند، در صورتى كه در تجاوز خود، حدود تعدّى را رعايت كند، مورد نصرت خداوند قرار می‌گیرد، چون خدا با اوست. (فاضل مقداد، 1373، ص344-345)

1.2. آیه سیّئه

آیه شریف: «وَ جَزاءُ سَيِّئَةٍ سَيِّئَةٌ مِثْلُها فَمَنْ عَفا وَ أَصْلَحَ فَأَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ إِنَّهُ لا يُحِبُّ الظَّالِمِينَ» (شوری: 40)

«و جزاى بدى، بديى مانند آن است، پس هر كه عفو كند و اصلاح نمايد پس پاداش او بر خداست همانا او ستمكاران را دوست ندارد»

1.2.1. تفسیر آیه

اين آيه حكم مظلوم را بيان مى‏نمايد كه در مقابل ستمگر رفتارى چون رفتار او داشته باشد كه چنين تلافى و انتقامى ظلم و بغى نيست. در اينجا اين سؤال پيش مى‏آيد كه اگر تلافى مظلوم، ظلم و بغى نيست چرا آيه مورد بحث آن را هم" سيئة" خوانده؟ بعضى در پاسخ از آن گفته‏اند: چون در مقابل سيئه ستمگر قرار گرفته، هم چنان كه قرآن كريم در جاى ديگر فرموده:" فَمَنِ اعْتَدى‏ عَلَيْكُمْ فَاعْتَدُوا عَلَيْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدى‏ عَلَيْكُمْ؛پس هر كس به شما ظلم كرد، شما هم به او ظلم كنيد به مثل آن ظلمى كه او به شما كرده» (بقره: 194). (طباطبایی، 1390ق، ج18، ص94)

زمخشرى در پاسخ گفته: از اين رو هر دو عمل را سيئه و بد خوانده كه با هر كس چنان رفتار شود ناراحتش مى‏كند، ظالم با ظلم خود مظلوم را ناراحت مى‏كند و مظلوم هم با انتقام خود ظالم را، پس در آيه شريفه حقيقت معناى كلمه رعايت شده. البته اين نكته را هم گنجانده كه مجازات ظلم ظالم بايد مثل آن باشد، نه بيشتر، كه در اين صورت عملى است پسنديده و گر نه عمل زشتى خواهد بود. (زمخشری، 1407ق، ج4، ص229)

در ادامه آیه دارد که اگر ببخشد و صلح نماید، پاداشش نزد خدا است. وعده زیبایی است به كسانى كه به جاى انتقام عفو و اصلاح مى‏كنند. و ظاهرا مراد از اصلاح اين باشد كه مظلوم بين خود و پروردگارش را اصلاح كند. (طباطبایی، المیزان، ج18، ص94) بعضى‏ هم گفته‏اند: مراد از اصلاح، اصلاح بين خود و ظالم بر خويش است، به‏ اينكه عفو و اغماض كند.(آلوسى، 1415ق، ج13، ص47)

مبادا به خاطر اينكه بعضى از دوستان شما مورد ستم واقع شده‏اند از حد بگذرانيد، و خود مبدل به افراد ظالمى شويد، به خصوص اينكه در جوامعى همچون جامعه عرب در آغاز اسلام احتمال تجاوز از حد به هنگام پاسخ گفتن به ظلم احتمال قابل توجهى بوده، و مى‏بايست حساب يارى مظلوم از انتقام‏جويى جدا شود. (مکارم شیرازی، ناصر، 1371، ج20، ص 465) از همین رو در انتهای آیه آمده است که خداوند ظالمان را دوست ندارد.

قانون مماثلت در اسلام:

از آنجا كه قوانين اسلام طبق عقل وفطرت و عدل است، در امور مختلف برابرى را با صراحت مطرح كرده است كه ما چند نمونه را در اينجا بيان مى‏كنيم:

* «فَمَنِ اعْتَدى‏ عَلَيْكُمْ فَاعْتَدُوا عَلَيْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدى‏ عَلَيْكُمْ» هركس به شما تعدّى و تجاوز كرد، به مانند آن بر او تعدّى كنيد. (بقره: 149)

* «وَ لَهُنَّ مِثْلُ الَّذِي عَلَيْهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ»، و براى زنان همانند وظايفى كه بر دوش آنها است، حقوق شايسته‏اى قرار داده شده است.(بقره: 228)

* «وَ مَنْ قَتَلَهُ مِنْكُمْ مُتَعَمِّداً فَجَزاءٌ مِثْلُ ما قَتَلَ مِنَ النَّعَمِ»، هر كس از شما به عمد شكارى را در حال احرام بكشد كيفر و كفّاره‏اش كشتن نظير آن حيوان از چهار پايان است.(مائده: 90)

* «وَ إِنْ عاقَبْتُمْ فَعاقِبُوا بِمِثْلِ ما عُوقِبْتُمْ بِهِ» و هرگاه خواستيد مجازات كنيد تنها به مقدارى كه بر شما تعدّى شده كيفر دهيد. (نحل: 126)

نمونه مماثلت در سنّت‏هاى الهى:

* «مَكَرُوا وَ مَكَرَ اللَّهُ» دشمنان نقشه كشيدند و خداوند چاره‏جويى كرد. (آل عمران: 54)

* «يُخادِعُونَ اللَّهَ وَ هُوَ خادِعُهُمْ» (منافقين) مى‏خواهند خدا را فريب دهند در حالى كه او آنها را فريب مى‏دهد. (نساء: 142)

* «إِنَّما نَحْنُ مُسْتَهْزِؤُنَ اللَّهُ يَسْتَهْزِئُ بِهِمْ» (مى‏گويند:) ما (آنها) را مسخره مى‏كنيم، خداوند آنها را مسخره مى‏كند. (بقره: 14-15)

* «نَسُوا اللَّهَ فَأَنْساهُمْ» خدا را فراموش كردند و خدا نيز آنان را به فراموشى گرفتار كرد. (حشر: 19)

* «فَلَمَّا زاغُوا أَزاغَ اللَّهُ» هنگامى كه آنها از حقّ منحرف شدند، خداوند قلوبشان را منحرف ساخت. (صف: 5)

* «وَ إِنْ عُدْتُمْ عُدْنا» هرگاه برگرديد، ما بازمى‏گرديم. (اسراء: 8)

* «لِلَّذِينَ أَحْسَنُوا الْحُسْنى‏ وَ زِيادَةٌ» كسانى كه نيكى كردند، پاداش نيك وزياده بر آن دارند. (یونس: 26)

* «رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ» خداوند از آنها خشنود و آنها از او خشنود خواهند بود. (مائده: 119)

* آنان كه در دنيا مى‏گفتند: «سَواءٌ عَلَيْنا أَ وَعَظْتَ أَمْ لَمْ تَكُنْ مِنَ الْواعِظِينَ» براى ما تفاوت نمى‏كند كه ما را انذار كنى يا نكنى، (بيهوده خود را خسته نكن) (شعراء: 136) در قيامت مى‏گويند: «سَواءٌ عَلَيْنا أَ جَزِعْنا أَمْ صَبَرْنا» چه بى‏تابى كنيم و چه شكيبايى، تفاوتى براى ما ندارد. (ابراهیم: 21)

* «مَنْ كانَ فِي هذِهِ أَعْمى‏ فَهُوَ فِي الْآخِرَةِ أَعْمى‏» آنها كه در اين جهان (از ديدن چهره حقّ) نابينا بودند، در آنجا نيز نابينا هستند. (اسراء: 72)

* «فَاذْكُرُونِي أَذْكُرْكُمْ» به ياد من باشيد تا به ياد شما باشم. (بقره: 152)

* اگر خداوند به ما دستور مى‏دهد: «صَلُّوا عَلَيْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلِيماً» (احزاب: 56) بر پيامبر درود فرستيد و سلام گوييد وتسليم فرمانش باشيد، در مقابل به پيامبر دستور مى‏دهد: «وَ صَلِّ عَلَيْهِمْ» (توبه: 103) به آنها كه زكات مى‏پردازند درود بفرست. (قرائتى، 1388، ج 5، صص 416-417)

نکته ای که از مماثلت در احکام و سخنان الهی دانسته می­شود آن است که بدی را با هرنوع بدی نمی­توان جواب داد؛ بلکه بدی باید همانند آن بدی­ای باشد که از سوی ظالم صورت گرفته است.

1.2.2. آیه سیّئه در احکام فقهی

قطب راوندی از این آیه شریفه برای قصاص در نفس و جنایت و اعضای بدن، جایز می­داند و از قصاص نمودن در مظلمه های دیگر را جایز نمی­داند. (قطب راوندى، 1405ق، ج 2، ص 420) فاضل مقداد از این آیه شریفه اطلاق گیری نموده و نیازی به اذن حاکم و اثبات در محکمه­های نیست و قصاص ضرب و شتم را جایز دانسته است؛ مگر اموری که خوف ضرر و خسارت در آن وجود دارد همانند شکستن اسخوان  و شکستن سر. (مقدس اردبيلى، 1386ق، ص 680) برخی از فقها نیز استفادة وجوب قصاص مثل را از این آیه فهمیده­اند. (فاضل مقداد، 1373، ج 2، ص 373) یعنی اگر ظالم دست چپ مظلوم را قطع نمود، مظلوم حق ندارد، دست راست ظالم را از باب قصاص، قطع بنماید. همچنین برخی دیگر از فقها یکی از مستندات خود را نسبت به سبب­های ضمان، به این آیه شریفه استناد نموده­اند. (اردبيلى، 1403ق، ج 10، ص 513؛ نجفى، 1422ق، ص 11)

1.3. آیه معاقبت

آیه شریفه: «وَ إِنْ عاقَبْتُمْ فَعاقِبُوا بِمِثْلِ ما عُوقِبْتُمْ بِهِ وَ لَئِنْ صَبَرْتُمْ لَهُوَ خَيْرٌ لِلصَّابِرِينَ؛ و اگر عقوبت مى‏كنيد، چنان عقوبت كنيد كه شما را بدان عقوبت كردند و البتّه اگر صبر و شكيبايى كنيد قطعاً صبر براى صابران بهتر است» (نحل: 126)

شأن نزول

روایتی از حضرت صادق عليه السلام نقل است که ایشان فرمودند: سبب نزول اين آيه آن بوده است که در جنگ احد مسلمانان مشاهده كردند، كفار مسلمان هائى را كه شهيد كردند، اجساد طيبه آنها را مثله و قطعه قطعه نموده و شكمهايشان را شكافته‏اند؛ خصوصا حمزة بن عبد المطلب عموى پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را هند دختر عتبه‏ مثله كرد و شكم مباركش را پاره کرد و جگرش را بيرون آورد و خواست بخورد، جگر حضرت در دهانش تبديل به سنگ شد و آن را انداخت. رسول خدا فرمود: نزد پروردگار حمزه از آن گرامى تر است كه بعضى از اعضايش با آتش بسوزد، چراکه حمزه اهل بهشت و هند اهل دوزخ است. خدا نخواست تا خون حمزه با اعضایِ بدنِ هند مختلط شود. مسلمانان گفتند اگر ما بر كفار در جنگ­های بعدی پیروز شدیم، با آنها بدتر و بيشتر از اين معامله كنيم و رسول الله فرمود چنانچه خدا مرا پیروزی دهد، به تلافی حمزه، هفتاد نفر از كفار را مثله كنم. آيه فوق نازل شد اگر به شما عقوبتى برسد در حدود همان عملى كه انجام شده، در صدد مقابله و تلافى برائيد و اگر بردبارى و صبر كنيد همانا پاداش مردم صبور بهتر خواهد بود. رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود صبر ميكنم و از عزم خود منصرف ميشوم. (كاشانى، بی‌تا، ج 5، ص 234؛ آلوسى، 1415ق، ج 7، ص 490؛ بروجردى، 1366، ج 4، ص 177)

همچنین در نقل دیگر آمده که شعبى و قتاده و عطا گويند: بعد از آنكه مشركين در جنگ احد، كشتگان احد را مثله كردند و شكم حمزه را شكافتند و هند، جگر او را بيرون آورد و ديگران گوش و بينى او را بريدند، مسلمانان گفتند: اگر بر آنها دست يافتيم، زندگان آنها را هم مثله خواهيم كرد، تا چه رسد به مردگان آنها. از اين رو اين آيه نازل شد. (طبرسى، 1372، ج 14، ص 173)

1.3.1. تفسیر آیه

مراد از جمله‏" عُوقِبْتُمْ بِهِ" عقابى باشد كه كفار به مسلمانان كرده‏اند كه چرا به خدا ايمان آورده‏ايد، و چرا خدايان ما را رها كرده‏ايد؟ معناى آيه اين مى‏شود كه «اگر خواستيد كفار را بخاطر اينكه شما را عقاب كرده‏اند، عقاب كنيد رعايت انصاف را بكنيد، و آن گونه كه آنها شما را عقاب كرده‏اند عقابشان كنيد نه بيشتر». (طباطبايى، 1374، ج 12، ص 538)

در این آیه شریفه مؤمنان را به عدالت در انتقام فرا می­خواند. عدالت حکم قطعی عقل و نقل است و تخصیص ناپذیر است؛ زیرا ظلم به شکل مطلق حتی در رابطه با مشرکان و حیوانات، حرام و ممنوع است. بنابراین روا نیست که انسان به سگ ستم کند حتی اگر سگ هار باشد؛ مگر در صورتی مزاحم انسان شود و یا اینکه قصد حمله داشته باشد، انسان می­تواند از خود دفاع کند، نمی­تواند مثله کند. از جملة شرطی در این آیه شریفه فهمیده می­شود که خدا مؤمنان را به انتقام گیری دستور نمی­دهد، بلکه آنها اگر خود خواستند معاقبه کنند، باید عدالت را رعایت کنند و بیش از اندازه که به آنان ستم شده، عقوبت نکنند. (جوادی آملی، 1398، ج 47، صص 629-630)

اين آيه در جنگ" احد" نازل شده، هنگامى كه رسول الله وضع دردناك شهادت عمويش حمزة بن عبد المطلب را ديد فرمود:

«اللهم لك الحمد و اليك المشتكى و انت المستعان على ما ارى؛ لئن ظفرت لامثلن و لامثلن و لامثلن»

خدايا حمد از آن تو است و شكايت به تو مى‏آورم، و تو در برابر آنچه مى‏بينم يار و مددكار مايى.سپس فرمود:اگر من بر آنها چيره شوم آنها را مثله مى‏كنم، آنها را مثله مى‏كنم، آنها را مثله مى‏كنم. در اين هنگام آيه نازل شد (وَ إِنْ عاقَبْتُمْ فَعاقِبُوا بِمِثْلِ ما عُوقِبْتُمْ بِهِ وَ لَئِنْ صَبَرْتُمْ لَهُوَ خَيْرٌ لِلصَّابِرِينَ‏)

بلافاصله پيامبر عرض كرد:" خدايا صبر مى‏كنم، صبر مى‏كنم"  با اينكه اين لحظه شايد دردناكترين لحظه‏اى بود كه در تمام عمر بر پيامبر گذشت، ولى رسول الله بعد از نزول آیه، به آرامش دونی خویش رسیدند و راه عفو و گذشت را انتخاب كردند. چنان كه در تاريخ در سر گذشت فتح مكه مى‏خوانيم، آن روز كه رسول الله بر اين سنگدلان پيروز و مسلط شد، فرمان عفو عمومى صادر كرد و به وعده خودش در جنگ احد وفا نمود. به راستى اگر انسان بخواهد نمونه عالى بزرگوارى و عواطف انسانى را ببيند بايد داستان احد را در كنار داستان فتح مكه بگذارد و آن دو را با هم مقايسه كند.شايد تا كنون هيچ ملت پيروز مسلطى با قوم شكست خورده اين معامله‏اى را كه پيامبر ص و مسلمانان پس از پيروزى با مشركان مكه كردند نكرده باشد، آنهم در محيطى كه انتقام و كينه‏توزى در بافت جامعه آنها نفوذ كرده بود، و كينه‏ها را نسل به نسل به ميراث مى‏گذاردند و اصلا ترك انتقام‏جويى در آن محيط عيب بزرگى بود. (مکارم شیرازی، 1371، ج 11، صص 458-459)

1.3.2. آیه معاقبت در احکام فقهی

بیشترین کاربرد این آیه در احکام فقهی ذیل مبحث قصاص است که اولا مستند قصاص این آیه شریفه است و ثانیا نباید از میزان جنایت و جراحت وارده، تعدی نمود. (طوسى، 1407ق، ج 5، ص 194؛ فاضل مقداد، 1373، ج2، ص894؛ اردبيلى، 1403ق، ص 680؛ كاظمي، 1365، ج 4، ص 232؛ نجفى، 1404ق، ج 42، ص 357؛ سبزوارى، 1413ق، ج 28، ص288)

همچنین در ذیل مبحث تقاص از امانت یعنی آنجایی کهبدهكارى از دادن حق ديگرى امتناع مى‏ورزد و مالى در نزد صاحب حق به امانت گذارده است، آيا صاحب حق مى‏تواند حق خويش را از امانت تقاص كند يا نه؟ برخى از فقيهان امامیه با استناد به آيه  شریفه، مقابله به مثل را جايز شمرده: «وَ إِنْ عاقَبْتُمْ فَعاقِبُوا بِمِثْلِ ما عُوقِبْتُمْ» اين عمل را جايز شمرده‏اند. (علامه حلی، 1410ق، ج 5، ص 30)

2. ارتباط اصل مقابله به مثل با مقاومت اسلامی

جنگیدن مسلمانان براساس منطق دفاع و مقاومت در مقابل متجاوز براساس اصل مقابله به مثل است که به آن جهاد دفاعی گفته می­شود. نوع دیگری از جهاد وجود دارد که به آن، جهاد ابتدایی که عبارت است از «آغاز گری جنگ از سوی مسلمانان بر ضد کافران و مشرکان اطلاق می­شود» (دانش، 1397، ص20) که بنابر اذعان بیشتر نیازمند اذن امام معصوم می­باشد

1-2. تجاوز بد است نه جنگ ‏

صلح البته خوب است، شك ندارد. جنگ هم به معنى تهاجم به افراد ديگر و به مردمى كه آن مردم نسبت به اين مهاجم كارى ندارند و نسبت به اين اجتماع هم كارى ندارند، تهاجم براى تصرف سرزمينشان و ربودن اموالشان يا براى برده ساختن آنها و زير نفوذ و حكم قرار دادن آنها، شك ندارد كه بد است. آنچه بد است تجاوز است. تجاوز بد است، ولى هر جنگى از طرف هر كسى تجاوز نيست، ممكن است تجاوز باشد و ممكن است جوابگويى به تجاوز باشد، چون جواب تجاوز را گاهى بايد با زور داد يعنى راهى غير از زور براى جواب دادن به تجاوز نيست.

آيا جنگ مطلقاً بد است، حتى در مقام دفاع از يك حق، و يا تهاجم و تجاوز بد است؟ پس بايد مورد و منظور جنگ را به دست آورد كه براى چه منظور و هدفى‏ است. يك وقت است كه جنگ تهاجم است، يعنى فرد يا ملتى چشم طمع به حقوق ديگران مثلًا به سرزمين ديگرى مى‏دوزد، چشم طمع به ثروت مردمى مى‏دوزد و يا اينكه تحت تأثير جاه طلبى فراوان و تفوق طلبى و برترى طلبى قرار مى‏گيرد و ادعا مى‏كند كه نژاد من فوق همه نژادها و برتر از همه نژادهاست، پس بر همه نژادهاى ديگر بايد حكومت كند.

اين هدفها هدفهاى نادرست است. جنگى كه به خاطر تصاحب سرزمينى باشد، يا به خاطر تصاحب ثروت مردمى باشد، يا به خاطر تحقير مردمى باشد و براساس اين باشد كه اين مردم جنس پست‏ترند و ما جنس برتر، و جنس برتر بايد بر جنس پست‏تر حكومت كند، اين را مى‏گويند تهاجم. اين جنگ مسلماً بد است و شك ندارد. درباره جنگ براى تحميل عقيده نيز جداگانه صحبت مى‏كنم.

ولى اگر جنگى براى دفع تهاجم باشد؛ ديگرى به سرزمين ما تهاجم كرده است، به مال و ثروت ما چشم دوخته است، به حريت و آزادى و آقايى ما چشم دوخته و مى‏خواهد آن را سلب كند و آقايى خود را به ما تحميل كند، اينجا دين چه بايد بگويد؟ آيا بايد بگويد: جنگ مطلقاً بد است، دست به اسلحه بردن بد است، دست به شمشير بردن بد است، ما طرفدار صلحيم؟! بديهى است كه اين سخن مسخره است. حريف دارد با ما مى‏جنگد، و ما با كسى كه به ما تهاجم كرده در حالى كه مى‏خواهد ما را بربايد نجنگيم و در واقع از خودمان دفاع نكنيم به بهانه صلح! اين صلح نيست، تسليم است. (مطهرى، 1372،‏ ج20، صص 220-221)

بر اساس رهنمودهای قرآن کریم، مسلمانان نباید همواره در موضع انفعالی قرار داشته و ملتزم بودنشان به رعایت اصول و موازین دینی و اخلاقی، موجبات شکست آنان را در صحنه­های نبرد فراهم آورد، بلکه هرگونه اقدام متجاوزانه­ای که از سوی دشمن انجام می­پذیرد، با اقدامی از همان نوع و در همان حد، از سوی مسلمانان قابل تلافی و جبران می­باشد! در آیه­ای می­خوانیم که: هر گروهی که در برابر شما رفتار تجاوزکارانه­ای اتخاذ نمودند، شما نیز در مقام پاسخ، همانند آنان رفتار نمایید (بقره: 194) با دقت در این آیه، به نکته جالبی برخورد می­نماییم که قرآن در ارتباط با مقابله به مثل نیز از واژه "اعتداء"؛ یعنی "تجاوز"؛ استفاده نموده و این بیانگر آن است که چنین عملی نیز به خودی خود، نوعی تجاوز از حدود اولیه الاهی به شمار می­آید، ولی چه کنیم که در شرایطی، چاره­ای جز آن نداریم؟! بدیهی است که مقابله به مثل، تنها در مواردى ممکن است که ناقض کرامت انسانى نبوده و تنها به موجب ضرورت و مصلحت باشد و در راستای دفاع مشروع بوده و امکان اتخاذ شیوه­ای جایگزین نیز وجود نداشته باشد. بنابراین مواردى چون نسل­کشی، مثله، تجاوز به عنف و موارد مشابه را نمی­توان در چارچوب مقابله به مثل گنجاند، زیرا در ادامه آیه فوق بیان شده که: ای مسلمانان، (در اجرای مقابله به مثل نیز) از خدا بترسید؛ زیرا خدا با پرهیزکاران است. با توجه به این آیه درمی­یابیم که رفتار جنایتکارانه؛ تحت پوشش مقابله به مثل؛ مورد تأیید اسلام نبوده و اصولا جواز اصل رفتار متقابل، تنها به دلیل مصلحت مسلمانان و بازداشتن دشمن از تعرض به آنها می­باشد، بر این اساس، باید در کمال پرهیزکاری و تنها در حد ضرورت و مصلحت به چنین اقدامی روی آورد و به عبارتی در مقابل بد و بدتر، بد را انتخاب نمود. البته سزاوار است که حتی در صورت لزوم مقابله به مثل، ابتدا هشدارهایی به غیر نظامیان جهت ترک منطقه داده شده و مکان هایی به عنوان نقاط امن اعلام شوند تا غیر نظامیان بتوانند به آنجا پناه­ببرند. موضوعی که در جنگ شهرها نیز اتفاق افتاده و کشور ما با اعلام چهار شهر مقدس به عنوان مناطق امن، هیچگاه تا آخر جنگ، آن مکانها را مورد تعرض قرار نداد. (https://www.islamquest.net/fa/archive/question/fa4304)

نتیجه گیری

بررسی آیات مقابله (بقره، 190، شوری 40، نحل 126) در دو بخش تفسیر و فقه روشن شده است که مقابله دو جنبه فردی و اجتماعی دارد. اصل مقابله به مثل امری اختیاری و مباح است و فرد می­تواند شخص ظالم و ستمکار را ببخشد و یا آنکه صبر بنماید. همچنین در موارد متعدد همچون خیانت، نقض عهد و ضرب و شتم و ... است و نمی­توان اطلاق آیه را نادیده گرفت و اجرای مقابله به مثل را محدود به قصاص قتل دانست. البته نباید در مقابله به مثل از میزان جنایت طرف مقابل، تعدّی نمود که خداوند ظالمان و ستمگران را دوست ندارد. همچنین نباید مقابله مثل طوری باشد که بی گناهان و افرادی که نقشی در تعدّی و ظلم نداشتند؛ به آنها آسیبی برسد. در عرصه حکومت و مقابله به مثل بین المللی حاکم و رهبر جامعه اسلامی باید صلاح حکومت خود و مسلمانان را بسنجد دستور به مقابله به مثل و یا عفو و صبر را بدهد. بنابراین مقابله به مثل یکی از اصول دفاعی می­باشد که در مقابل زور و ستم حکومت­های بیگانه و یا اشخاص ظالم بوجود می­آید که برای دفاع از مسلمانان و جامعه اسلامی می­باشد تا درس بزرگی به دشمنان خود بدهد که مسلمان هیچ گاه زیربار ظلم و ستم نمی­رود و همواره در صحنه­های مهم سیاسی و اقتصادی و فرهنگی و نظامی، حضوری فعال داشته و دشمنان را بوسیلة غیرت و تعصب دینی شان، به عقب می­رانند.

 

منابع

قرآن

1.اردبيلى، احمد بن محمد، مجمع الفائدة و البرهان في شرح إرشاد الأذهان، 14 جلد، دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم، قم - ايران، اول، 1403 ه‍ ق

2.آلوسى، محمود بن عبدالله، روح المعاني في تفسير القرآن العظيم و السبع المثاني، 16جلد، دار الكتب العلمية، منشورات محمد علي بيضون - لبنان - بيروت، چاپ: 1، 1415ق.

3.بروجردى، محمدابراهيم، تفسير جامع، 7جلد، كتابخانه صدر - ايران - تهران، چاپ: 6، 1366.

4.پحلّى، مقداد بن عبد اللّٰه سيورى - مترجم: بخشايشى، عبد الرحيم عقيقى، كنز العرفان في فقه القرآن - ترجمه، دو جلد، پاساژ قدس پلاك 111، قم - ايران، اول، ه‍ ق

5.جرجانى، ابوالفتح بن مخدوم، تفسير شاهى او آيات الأحكام (جرجانى)، 2جلد، نويد - ايران - تهران، چاپ: 1، 1362 ه.ش.

6.جصاص، احمد بن على، احكام القرآن (جصاص)، 5جلد، دار إحياء التراث العربي - لبنان - بيروت، چاپ: 1، 1405ق.

7.جوادی آملی، عبدالله، تسنیم، قم: مرکز نشر اسراء، 1398.

8.حلّى، علامه، حسن بن يوسف بن مطهر اسدى، إرشاد الأذهان إلى أحكام الإيمان، 2 جلد، دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم، قم - ايران، اول، 1410 ه‍ ق

9.حلّى، علامه، حسن بن يوسف بن مطهر اسدى، مختلف الشيعة في أحكام الشريعة، 9 جلد، دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم، قم - ايران، دوم، 1413 ه‍ ق

10.        زمخشرى، محمود بن عمر، الكشاف عن حقائق غوامض التنزيل و عيون الأقاويل فى وجوه التأويل، 4جلد، دار الكتاب العربي - لبنان - بيروت، چاپ: 3، 1407ق.

11.        سبزوارى، سيد عبد الأعلى، مهذّب الأحكام (للسبزواري)، 30 جلد، مؤسسه المنار - دفتر حضرت آية الله، قم - ايران، چهارم، 1413 ه‍ ق

12.        طباطبايى، محمدحسين، الميزان في تفسير القرآن، مؤسسة الأعلمي للمطبوعات، بيروت، چاپ: 2، 1390ق.

13.        طباطبايى، محمدحسين، ترجمه تفسير الميزان، 20جلد، دفتر انتشارات اسلامى، قم، چاپ: 5، 1374.

14.        طبرسى، فضل بن حسن، ترجمه تفسير مجمع البيان، 27جلد، فراهانى - ايران - تهران، چاپ: 1.

15.        طبرسى، فضل بن حسن، تفسير جوامع الجامع، 4جلد، حوزه علميه قم، مركز مديريت - ايران - قم، چاپ: 1، 1412ق.

16.        طبرسى، فضل بن حسن، مجمع البيان في تفسير القرآن، 10جلد، ناصر خسرو - ايران - تهران، چاپ: 3، 1372.

17.        طوسى، ابو جعفر، محمد بن حسن، الخلاف، 6 جلد، دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم، قم - ايران، اول، 1407 ه‍ ق

18.        طوسى، ابو جعفر، محمد بن حسن، المبسوط في فقه الإمامية، 8 جلد، المكتبة المرتضوية لإحياء الآثار الجعفرية، تهران، سوم، 1387ق

19.        طوسى، محمد بن حسن، التبيان في تفسير القرآن، 10جلد، دار إحياء التراث العربي - لبنان - بيروت، چاپ: 1.

20.        حسينى عاملى، سيد جواد بن محمد، مفتاح الكرامة في شرح قواعد العلاّمة، 23 جلد، دفتر انتشارات اسلامى، قم، 1419 ه‍ ق

21.        کاظمی، جواد بن سعيد، مسالك الأفهام إلى آيات الأحكام، 4جلد، مرتضوى - ايران - تهران، چاپ: 2، 1365.

22.        فاضل مقداد، مقداد بن عبدالله، كنز العرفان فى فقه القرآن، 2جلد، مرتضوى - ايران - تهران، چاپ: 1، 1373.

23.        قرائتى، محسن، تفسير نور، 10جلد، مركز فرهنگى درسهايى از قرآن - ايران - تهران، چاپ: 1، 1388.

24.        قطب راوندى، سعيد بن هبه‏الله، فقه القرآن (راوندى)، 2جلد، كتابخانه عمومى حضرت آيت الله العظمى مرعشى نجفى (ره) - ايران - قم، چاپ: 2، 1405ق.

25.        كاشانى، فتح‏الله بن شكرالله، منهج الصادقين في إلزام المخالفين، 10جلد، كتابفروشى اسلاميه - ايران - تهران، چاپ: 1، 13 ه.ش.

26.        مطهرى، مرتضى، مجموعه آثار استاد شهيد مطهرى،‏ صدرا، قم- ايران‏، چاپ 8، 1372 ه. ش‏

27.        دانش، محمد حسن، مشروعیت جهاد ابتدایی در قرآن،تقریرات درس خارج فق آیت الله محمدجواد فاضل لنکرانی، مرگز فقهی ائمه اطهار، قم، چاپ اول، 1397.

28.        مقدس اردبيلى، احمد بن محمد، زبدة البيان في أحكام القرآن، 1جلد، مكتبة المرتضوية، تهران، 1386ق.

29.        مكارم شيرازى، ناصر، تفسير نمونه، 28جلد، دار الكتب الإسلامية - ايران - تهران، چاپ: 10، 1371.

30.        نجفى، صاحب الجواهر، محمد حسن، جواهر الكلام في شرح شرائع الإسلام، 43 جلد، دار إحياء التراث العربي، بيروت - لبنان، هفتم، 1404 ه‍ ق

31.        نجفى، كاشف الغطاء، حسن بن جعفر بن خضر، أنوار الفقاهة - كتاب الغصب (لكاشف الغطاء، حسن)، در يك جلد، مؤسسه كاشف الغطاء، نجف اشرف - عراق، اول، 1422 ه‍ ق

32.     https://www.islamquest.net/fa/archive/question/fa4304

مقالات مشابه